true
ماه محرم آمد تا محرم اسرار شویم تا که مجرم نشویم. شخصی به یزید گفت: ای یزید، نصاری( یاران حضرت عیسی ع )، خاک پای سم یک خر را که معتقد بودند حضرت عیسی بر آن سوار شده است را، عزیز و محترم می شمرند در حالی که شما پسر دختر پیامبر دین خود را کشتید؟ وای بر شما!
به یکی از یاران و نزدیکان عمر بن سعد گفتند: وای بر تو، ذریه رسول خدا را کشتید؟ آن فرد گفت: خاموش باش! اگر آنچه را دیدیم تو دیده بودی، آنچه ما کردیم تو هم می کردی! چون آنها ( یاران حسین ) پهلوانانی دست به شمشیر، مانند نره شیر بر ما یورش می بردند و پهلوانان ما را از چپ و راست به خاک میانداختند و خود را به سوی مرگ پرتاب می کردند. نه امان نامه قبول می کردند، نه مال و پول می خواستند نه مقام! اگر ساعتی آنها را آزاد می گذاشتیم همه قشون ما را می کشتند. ما با این شرایط باید چه میکردیم؟
وقتی که کاروان اسیران حسینی را در کوفه می گرداندند، عده ای از مردم که فهمیده بودند خاندان رسول الله را در شهر آورده اند ناراحت شده و گریه می کردند. امام سجاد ( ع ) فرمودند: اگر برای ما گریه می کنید پس چرا پدرم و خاندانش را کشتید؟!
مالک ابن انس میگوید: من خودم دیدم که عبید الله بن زیاد با چوب دستی خویش به دندانهای سفید حسین ( ع ) میزد و می گفت: حسین! چه دندانهایی داری ؟ مالک گفت: خودم میدانم که این لبها و دندانهایی را که تو چوب میزنی، رسول خدا بوسیده است.
عبید الله بن زیاد، سر امام حسین ( ع ) را روی دو پای خود گذاشت که ناگهان قطره خونی از سر مبارک امام حسین روی پای عبید الله چکید و از لباسش هم گذشت و به پای عبید الله نفوذ کرد و پایش سوراخ شد و هر چه کردند خوب نشد و جای آن بوی بسیار بدی میداد، بطوری که عبید الله همواره با خود مشک داشت تا بوی آن دیگران را اذیت نکند. الا لعنت الله علی القوم الظالمین
منبع: برگرفته از کتاب در کربلا چه گذشت؟ ترجمه مرحوم شیخ عباس قمی
انتهای پیام
false
true
http://pejvakelorestan.ir/?p=6983
false
false