true

وقتی توسعه قربانی تنگ نظری می شود. پیش از این، بارها به همدان آمده بودم؛ اما هر بار، توقفم کوتاه بود، گذرا و سطحی. گویی تنها رهگذری بودم در حاشیهی تاریخ این دیار. اما این بار، قصه متفاوت بود… با خانوادهام، نه برای عبور، که با نیت سیاحت و دلسپردن به همدان، قدم در این خاک کهن گذاشتم.
در همان ابتدا، ناخودآگاه ذهنم، این استان را با زادگاه عزیزم، لرستان، به قیاس کشید. ذهنم مشغول بود… جرقهای در خاطرم شعلهور شد: مگر نه آنکه استاندار فعلی لرستان، پیشتر قریب سه سال سکاندار همدان بوده است؟ همین اندیشه، کنجکاویام را دوچندان کرد تا با نگاهی ژرفتر، این استان را واکاوی کنم.
در میانهی همین تأملات ذهنی، در میدان امام همدان، نشسته و غرق تماشای تعزیه بودم. همانطور که روحم در حال پرسهزدن در کوچهپسکوچههای تاریخ بود، طبق عادت، اخبار لرستان را در فضای مجازی مرور میکردم… و ناگهان، خبری دلم را لرزاند: کارزاری در جریان بود—امضایی بر طومار ناکارآمدی استاندار…
آه، همدان…
استانی وسیع، با مردمانی سختکوش، استوار، اما بهزعم من، اندکی سرد و کمروح.
دیاری با جاذبههایی چشمنواز و گردشگرانی که از دور و نزدیک به آن میآیند.
سرزمینی که از گذشته تا امروز، مردان بزرگی از آن برخاستهاند. مگر نه آنکه آرامگاه شیخالرئیس، ابوعلی سینا، در دل این شهر آرام گرفته است؟ چه شاهدی بر شکوهِ این دیار فراتر از این؟
با جستوجویی ساده، دریافتم که چه بسیار رجال سیاسی و مسئولان بلندپایه، پیش و پس از انقلاب، از همدان برخاسته و با قدرت و هوشمندی، سکان پستهای کلیدی کشور را در دست گرفتهاند، و البته در این میان، همدان را نیز از مواهب حضورشان بیبهره نگذاشتهاند.
از منظر معیشت، حال مردم این شهر نسبتا مساعد است. در بازارهای پررونق همدان، تصویری دیدم که مرا به خاطرات کودکی در خرمآبادِ دههی شصت برد: مردمانی از هر قشر، با کیسههایی پر از میوه و خوراکی. این تصویر، گواهی بود بر توان اقتصادی نسبی مردم. تفاوت قیمتها شگفتانگیز بود. موزی که در خرمآباد به بهای ۱۳۰ هزار تومان خریده بودم، در همدان ۸۵ هزار تومان بود. هلویی که در آنجا صد هزار بود، اینجا تنها ۳۰ هزار تومان. و این تفاوتها ادامه داشت…
از منظر اجتماعی و فرهنگی، نظم و نظافت شهری در همدان چشمگیر بود. فرهنگ شهروندی در سطحی قابل تحسین جریان داشت و مردمانی مطالبهگر و آگاه در آن زندگی میکردند.
در ذهنم، پرسشهایی ردیف شد؛ واگویههایی که شاید شما نیز با آنها همدل شوید:
در روند توسعه یا رکود یک استان، سهم مردم بیشتر است یا مسئولان؟ یا شاید هردو؟
آیا مطالبهگری در لرستان، تنها باید در قالب جدالهای سیاسی صورت گیرد؟
چرا فردی چون سید سعید شاهرخی، که به گواهی مردم همدان، مدیری موفق بوده، پس از نزدیک به یک سال، هنوز آماج نقدهای گاه مغرضانه در استان خود است؟
چرا در لرستان، کمتر کسی به عملکرد مدیریتی استاندار پرداخته و بیشتر، نقدها حول محور انتصابات میچرخد؟
مگر نه آنکه فردی که سکاندار استانی همچون همدان بوده، بیتردید به افق دیدی وسیع دست یافته و میتواند آن را به لرستان نیز تعمیم دهد؟
به باور من، شاهرخی آبروی خود را در کف نهاده و با نیت خالصانهی خدمت، مسئولیت استانداری لرستان را پذیرفته است؛ اما حاشیهها، مجالی برای انگیزه و کارآمدی او باقی نگذاشتهاند.
او را چون قهرمانی میدانم با کارنامهای مملو از مدالها، که میخواهد در اوج، تجربیاتش را در اختیار دیگران بگذارد. اما افسوس، که بسیاری مانع از این انتقال میشوند.
در این شرایط سخت کشور، وقت دولت برای سرگرمشدن با حاشیهها نیست. کارزارهایی از این دست، هیچ کمکی به توسعهی لرستانِ مظلوم نمیکنند، بلکه تنها روند آن را کندتر میسازند.
و کلام آخر اینکه…
تمام این نوشتار، نه از سر وابستگی است، نه سودای منفعت؛ بلکه از درد است و دغدغه، از عشق به لرستان و آیندهاش. من نه در صدر ماجرا هستم و نه در قعر آن. تنها دلسوزیام که میبیند، میاندیشد، و دلش برای پیشرفت میتپد./ انتهای پیام
false
true
http://pejvakelorestan.ir/?p=17388
false
false