true
شب که فرا می رسد سکوتی نسبی بر سر شهر سایه می افکند و انسان در شب بیشتر از هر موقع ای دیگر از شبانه روز با خود خلوت می کند. گاهی در این خلوت شبانه دوست دارد خیابان های شهر را بگردد و آرامش خیابان ها را در دل شب تماشا کند؛ اما بعضی از خیابان ها پذیرای صحنه هایی غم انگیز هستند که قلب هر انسانِ انسان دوستی را به درد می آورد و این صحنه ها از شهر من، خرم آباد دور نیست. فقط کافیست شب گذری به خیابان انقلاب، دوازده برجی، پل حاجی به طرف میدان امام، شریعتی و … داشته باشیم، تا ببینم هستند آدم هایی که سر پناهی به اندازه ی تن خود ندارند و دارایی یشان به چند تکه کارتون، پتو، پالتو یا کتی ختم می شود که کارایی خود را از دست داده اند و گرم نمی کنند و بالش نرم آنها آسفالت یا سنگ فرش کنار خیابان است.
آمده ای که آرامش خیابان ها را ببینی و با خودت خلوت کنی، اما…
وقتی می بینی یک نفر مثل تو که پوست، استخوان، قلب، رگ و خون دارد؛ اما به اندازه ی تنش جایی را ندارد تا سرما را پشت در بگذارد. جایی را ندارد تا دور از چشم عابر ها و رهگذر های شبانه ساعتی را آرام بخوابد، آرامش شبانه ات آشوب می شود و درد به جانت می افتد و به خودت می پیچی و به سمتشان می روی، کنارشان می ایستی و گاهی بدون کلامی حرف، ده، بیست، صد و یا دویست هزار را کنار تختخواب کارتونی یشان می گذاری تا شاید کمک تو بتواند مثل مُسَکن، درد آنها را لحظه ای دور کند. به نظر شما اثری دارد؟
گاهی نیز همین کار کوچک از تو ساخته نیست، برای همین با دیدنشان، راهت را کج می کنی و به سمت دیگری می روی تا آن شخص بی جا و مکان را نبینی؛ اما باز نمی توانی تحمل کنی و با نگاههای دزدانه، نیم نگاهی میندازی به این امید که شاید معجزه ای رخ دهد و آنچه را دیده ای خیالی بیش نباشد. ولی نه این طور نیست، معجزه ای در کار نیست، هر آنچه که وجود دارد واقعیت است و آن شخص بی جا و مکان در حال کنار هم قرار دادن و مرتب کردن تخت خواب کارتونی اش است و کار تون ها را طوری می چیند تا اندازه ی تنش شود و چنان با دقت این کار را انجام می دهد که گویی سالیان سال با متر در حال اندازه گیری وجب به وجب دنیا بوده است.
شخص بی جا و مکان گوشه ای از کنار خیابان را برای چند ساعت در تاریکی شب از آن خود می داند؛ اما مالکیتی که در خواب خیابانی اش به او تعلق دارد با طلوع خورشید مثل رویایی دست نیافتنی از دستش خارج می شود، بساطش را جمع می کند و به دنبال هدفی از بی هدفی به دل خیابان ها می زند تا شاید صبحانه اش را از لا به لای سطل آشغال ها یا گوشه و کنار درب مغازه ها پیدا کند.
این دسته از افراد به هر دلیلی که به اینجا رسیده باشند(مثل: اعتیاد و …) وضعیتشان درد آور است و دیدن حال و روزشان قلب وجان هر انسانِ انسان دوستی را به درد می آورد و تو دوست داری کاری انجام دهی تا شاید تغییری را برایشان ایجاد کنی شاید اوضاعشان بهتر شد.
حال این انسانِ انسان دوست که می خواهد قدمی را جهت یاری بردارد، آیا کسی جز من و تو می تواند باشد؟ من و تویی که یکی مسئول دلسوز و کار آمد است و دیگری شهروند.
و در پایان به خودمان یاد آوری کنیم که انسان ها همگی خواهان جا و مکان و خورد و خوراک خوب هستند؛ اما با وجود این خواستن، وضعیت همه یکسان نیست و این یکسان نبودن را که بی عدالتی می نامیم، من و تو در کنار هم و با کمک هم به وجود آورده ایم. من و تویی که یکی مسئول است و دیگری شهروند…/ انتهای پیام
false
true
https://pejvakelorestan.ir/?p=14774
false
false