true

متقارن با شکلگیری انقلاب در ساختار حکومتی و تکوین و تشکیل نظامِ جمهوری اسلامی در ایران و تغییر و تحول در ارکان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر شئونِ جامعه و ابتناء حکومتی بر مدارِ دین و شریعت؛ تحولاتی اساسی، بنیادین و اصولی در خیلی از ظواهر جامعه نمایان گردید و میتوان مدعی شد؛ حکومتی نظاممند و دارای چارچوب حاکمیتی و دارای قانونی اساسی و دیگر ارکان اجرایی و تقنینی که تا قبل از آن هیچ سابقهای با این اوصاف که عمدهترین و بارزترین آن ” استقلال ” و عدم وابستگی در حکومت داری به دیگر حکومتها و کشورها باشد وجود نداشت و گفتمان و دیالوگی جدید در دنیا مطرح نمود.
دگرگونیهای عمدهای در حوزههای گوناگون رّخ داد که مبداء تحولاتی نوین در سپهر حکومتی و کشورداری شد که مجال پردازش و تحلیل ابعاد همهی آنها در حوصلهی این نوشتار نیست.
در تکوین و شکلگیری انقلاب اسلامی ایران؛ عوامل و دلایل گوناگون و عدیدهای دخیل بوده که علاوه بر ایمان ، رهبری و هدایتگری، وحدت رویه و ارادهی ملی؛ میتوان به نقشِ احزاب سیاسی در روشنگری و تبیین اهداف انقلاب بویژه برای نسل جوان دانشگاهی و حوزوی اشاره کرد.
با آغاز رسمی و شروع بکارِ دولتها ، نقش احزاب سیاسی بعنوان جلوهای از نظامِ مردمسالاری و نمادی از دموکراسی پُررنگتر شد و این امید میرفت تا تحزُّب در راستای مقررات و اصول قانون اساسی بعنوان رکنی موثر در جوامعِ در حالِ توسعه جایگاه خود را باز یابد.
البته مسائلی در آن روزگار پیش آمد تا این مهمّ به سرانجام مقصود نرسد و فکر مسئولین انقلاب از ظرفیتسازی قانونی و بسترسازی حضورِ احزاب کمرنگ شود، از جملهی آن مسائل میتوان به جنگ تحمیلی ۸ ساله و دیگر مشکلات داخلی که توسط گروهک ها بوجود آمد اشاره کرد که تمامِ توانِ حاکمیت و دولت و دیگر زیرساختهای نرمافزاری و سختافزاری کشور را معطوف خود کرد که برای دفع تجاوز دشمنان و حفظ تمامیت ارضی و استقلال وطن امری واجب و ضروری بود.
با اتمام جنگ کشور وارد عرصهی جدیدی از حیث سیاستهای اجرائی شد و صبغهی کلان و رویکردِ کلی به سمت و سوی سازندگی و ترمیم و یا تاسیسِ زیربناهای اقتصادی که بواسطهی جنگِ تحمیلی و نوپایی نظامِ اجراییِ کشور دچار رکود و عقبافتادگی شده بود کشانده شد و دولتِ اول سازندگی یا به خاطر مشغلهی زیاد در حوزهی زیربنایی ؛ روی خوشی به احزاب نشان نداد و بیشترِ دولتمردانش را برای سازندگی به صف کرده و خود یک تنه کار سیاست را پیش میبُرد.
و اما در دولت دوم سازندگی و بواسطهی شکلگیری جدیدی که در بدنهی احزاب نیمهکاره و تولدِ حزبهای درون جناحی ( موضوعی که این نوشتار به دنبال آن است ) بوجود آمد، کم کم نمادی و جلوهای از نقش احزاب در تصمیمسازیهای اجرایی نمایان شد. که در اواخر دولت دوم سازندگی احزاب جدیدی از دل همان جناح چپ با ادبیاتی نوین و وجههای علمی – تخصصی تحتِ نام ” کارگزاران سازندگی ” که به نوعی از حمایت ضمنی و در سایهی رییس دولت وقت، مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی برخوردار بودند، متولد شد و همین مسئله کفایت می کرد تا اصولگرایان یا همان جناح راست با مرحوم هاشمیِرفسنجانی زاویه پیدا نمایند.
اما در دولتِ اصلاحات، چه دولت اول و چه دولت دوم نقش آفرینی احزاب پررنگتر شد، هر چند هنوز در تعدد جناحها، اتّفاقِ خاصی نیافتاده است و خاستگاه اصلی احزاب سیاسی همان دو حزب موسوم و موصوف به چپ و راست که ریشهی آنها را در مجمع روحانیون و جامعه روحانیت مبارز باید جستجو کرد. البته در دولتِ سازندگی؛ اتمسفر و جوِ حاکم بر آسمان سیاست مقداری سخت و فشرده بود و در همین دولتِ اصلاحات که با شعار و دیالوگی و گفتمانی جدید هم در سطح بینالمللی و هم در سطح داخلی ظهور کرد باعث شد تا آن جوِّ سنگین و برودت هوای سیاست شکسته شود و نه تنها اصلاحطلبان که دولت جناب آقای خاتمی برخاسته و شکلگرفته از فعالیت و ترغیبِ مَردم به انتخاب وی بود بلکه اصولگرایان هم در همراهی کردن دولت «چه سلبی و چه ایجابی» منعی بر ایشان وجود نداشت و اساس سیاست آن دولت ؛ شنیدن حرف حتّی مخالفین بود.
تا اینکه دولت به دستِ جناب آقای احمدینژاد افتاد ، دولتی که نامش ” بهار ” بود لیکن خزان و پاییزی شد برای احزاب و دستجات سیاسی، چون بیشترین نگاهش به معیشتِ مردم، اقتصاد، پمپاژ پول به جامعه از راه فروش نفت به قیمت های افسانهای و بیسابقهی آن زمان و هر چند دولتش مولود جناح اصولگرا بود ولی بواسطهی باور نه چندان مطلوبی که به نقشآفرینی احزاب در مسائل اجرایی داشت خیلی زود باعث شد تا دوستان اصولگرا با وی زاویه پیدا نموده و در درون آن شاهد شکلگیری احزابی جدید با همان صبغهی اصولگرایی باشیم.
سپس با تدبیری خاص کلیدِ پاستور به دست جناب دکتر روحانی افتاد و دولتِ ” تدبیر و امید ” شکل گرفت، دولتی که هر چند رییساش خود پیشینهای اصولگرایانه داشت اما با همراه کردنِ اصلاحطلبان و استقبال مردم از آنان (بواسطهی عملکرد تند و تیز و رادیکالی آقای احمدینژاد در برخی از عرصههای داخلی و خارجی علیالخصوص برخی دولتمردانش که دارای زاویههایی با حاکمیت شده بودند و همین موضوع کافی بود تا حتی جناح اصولگرا از او دل ببرند) دولتِ دکتر روحانی شکل گرفت.
دولتی که معجونی از اصولگرایی و اصلاح طلبی در پیکره آن مشهود بود، هر چند که برخی تمایل داشتند تا دولتش را کاملاً متشکل از اصلاحات بدانند ولی وجود چهرهها و شخصیتهای بزرگی از اصولگرایان در کابینهی دولت و بدنهی اجرایی آن این موضوع را منتفی مینمود.
هر چند شاکله و اساس احزاب در ایران همانگونه که قبلاً هم به آن اشاره شد همان دو حزب دیرینه و سنتی(چپ و راست) بودند اما در طولِ این دولتها بنا به هر دلیلی و با هر نیتی ( هر چند اتفاق خوب و مطلوبی است) گروهها و احزاب سیاسی جدیدی البته با همان مَشربِ فکری اصولگرا و اصلاحطلب شکل گرفتند که هر یک از این احزاب در استراتژی و مواضعِ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امورِ بینالمللی هیچ تباین و زاویهای با رویکرد اصولگرایی و اصلاحطلبانهاشان نداشته و فقط در تاکتیکها و روشها دارای دیدگاهی متفاوت بودند. این زایشها و رویشها در دلِ احزاب ؛ امری ممدوح و نشان از پویایی و نواندیشی دارد و امروزه که انقلاب اسلامی تبدیل به یک مکتب، دیالوگ و پدیدهای فرامرزی شده است و در تمام تعاملات منطقهای و فرامنطقهای، نمیتوان از نقش آن عافل شد و تبدیل به یک قدرت جهانی شدهاست (البته این ادعاء به معنی نادیده گرفتن مشکلات و معضلات اقتصادی و اجتماعی نیست) قدرتی که امروزه دوقطبی بودن جهان را در هم شکسته و تکیهگاهی شده است برای ملتهای آزادیخواه و دولتهایی که در راه استقلال و رهیدن از سلطهی استکبار و پیمودن مسیر استقلال و خوداتکائی گام برداشتهاند.
اینگونه به نظر میرسد که تفکرات و جناحهای سیاسی در حالِ زایشی جدید و پوستاندازی و شاهدِ تولّدی نوین در سپهر سیاست و اجتماع باشیم، چه آنکه شاخص و سنجه و معیارِ کلی در اقبال مردم به جناحهای سیاسی علاوه بر پذیرش قوانین و مقررات مصرّحه در قانون اساسی، تلاش در جهت ارتقاء سطح زندگی آنان (مردم) و تعالی و ترقی نظام و حاکمیت، پاکدستی، پاک چشمی است نه آنکه هر شخصی در لواء و در سایهی احزاب به تاختن در اموال بیتالمال و اختلاسهای بی حد و حصر و سهمخواهی از سفرهی انقلاب را حقِ خود دانستن و چشم بستن بر ارزشها و معیارهای نظام اسلامی، بنابر این دور از انتظار نیست تا از بطن وجودی احزاب اصولگرا و اصلاحطلب، تفکر و دیدگاهی نو با تکیه بر همان نگاهِ سیاسی خود ولی با رویکرد و مولفهای مشترک که همان کوشش در مسیر تعالی، رشد ، عظمت، توانمندی جمهوری اسلامی ایران و اقتدار روزافزون آن است، شکل گیرد و وحدت در استراتژیک و در عین حال کثرت در تاکتیکها و تعددِ روشها، نگاه درون حاکمیتی و عزتمندانه به حدود و ثغور و سیاستهای بینالمللی و اتخاذ تصمیمات عزت آفرین، حرکت بر معیارهای کلی انقلاب، تحفظ ارکان کلی مملکت، توجه به اصول حاکمیت اسلامی با نگاهِ اصلاح طلبانه و به روز نمودن آن؛ همگی از ویژگیهای این ساختارِ جدید حزبی و سیاسی و معیارِ کنشگران آن باشد. موضوعی که رهبرِ معظم انقلاب مدام بر چنین دیدگاهی، نگاه و موضعی روشن دارند: “بنده دعوای اصلاح طلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیم بندی را غلط می دانم، نقطه ی مقابل اصولگرا، اصلاح طلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاح طلب، اصولگرا نیست. نقطه ی مقابل اصولگرا، آدم بی اصول و لاابالی است؛ آدمی که به هیچ اصلی معتقد نیست؛ آدم هرهری مذهب است. یک روز منافع او یا فضای عمومی ایجاب می کند که بشدت ضد سرمایه گذاری و سرمایه داری حرکت کند، یک روز هم منافع اش یا فضا ایجاب می کند که طرفدار سرسخت سرمایه داری شود حتّی به شکل وابسته و نابابش! نقطه ی مقابل اصلاح طلبی، افساد است. بنده معتقد به اصولگرای اصلاح طلبم؛ اصول متین و متقنی که از مبانی معرفتی اسلام برخاسته، با اصلاح روش ها به صورت روز به روز و نوبه نو. ما باید روش ها را اصلاح کنیم. در روش ها اشتباه و نقص وجود دارد. گاهی به مرحله یی می رسیم که امروز دیگر جواب نمی دهد باید مرحله ی دیگری را شروع کنیم. حفظ اصول و اصلاح روش ها، معنای اصلاح طلبی است” و امروزه با وجود جوانانی باانگیزه، شجاع، معتقد به تعالی و ترقی کشور و آماده در همهی عرصههای ملی و بینالمللی، پاکطینت و مومن ؛ شاهدِ شکلگیری و زایشِ نوینی در عرصهی سیاست و جناحهای سیاسی خواهیم بود./ انتهای پیام
false
true
https://pejvakelorestan.ir/?p=5709
false
false