×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true
true

ویژه های خبری

true
    امروز  جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳  
true
true
یلدا دختر گیسو بلند آذر: مریم کرمی

یلدا دختر گیسو بلند آذر است و گیسوانش به پیچ و تاب کوتاه ترین روز سال گره خورده، یلدا در شامگاهان تیره در تنگاتنگ نبرد سرد آذر و دی در آرزوی طلوع خورشید است تا زمستان سرد کوتاه ترین روز سال را شکست دهد و پیچ و تاب گیسوان بلندش را از چنگ دی برهاند و به سمت خواهرش بهار حرکت کند. تا بهار چند قدم باقی مانده، باید تیرگی و پلیدی را پشت سر بگذارد و با نور پراکنی قلب تاریک سرمای بی رحم را هدف قرار دهد و شعله گرم عشق و امید را در دل درختان بی جان از سرمای زمستان سرد جاری کند، چند قطره اشک بر روی گونه های رنگ پریده گل های یخ زده بریزد، دستان پدر پیر روزگار که درمانده در تنگاتنگ زندگی است را بفشارد و مادر درمانده هستی را با گل سرخی امید دهد. یلدا باور دارد در پس سرمای سوزان زمستان بهار منتظر است باید تمام جاده های یخ زده را بپیماید تا به بهار برسد. تنها در جاده به مقصد نمی رسد و یلدا خوب میداند باید توشه‌ای از امید بردارد و تمام دختران یلدایی را با تمام پسران آذری با خود همراه کند و پا در جاده دی و بهمن و اسفند بگذارد. بهار پشت کوه اسفند به نظاره ایستاده، بهار دختری گیسو طلا است و موهایش پر از شکوفه های رنگارنگ، گونه هایش گل انداخته و دامنش پر سبزه، چشمانش لبریز از برق امید و آغوشش پناهگاه تمام دختران و پسران کبود شده از سرمای زمستان است. می گویند از چشمان بهار باران می بارد و یاس و ناامیدی را با خود می برد. به بهار رسیدیم همه غصه ها قصه می شود و با هم سرود عشق می خوانیم زمستان بی رحم و سرد در پس کوچه های ناامیدی ناپدید می شود و بهار سبز فرا می رسد. به بهار که رسیدیم یادمان باشد مادر یلدایی ما چه خون دلها خورده است تا دست ما را در دست گرم بهار بگذارد وخودش در پیچ و خم زمستان در کمین زمستان های سرد دیگری است./ انتهای پیام

false
true
false
false

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false